حیاط خانه پدری

ساخت وبلاگ
  نزدیک اذان مغرب و موقع افطار بود مرد که ظاهری بسیار وارسته داشت با محاسن سفید و جای مهر بر پیشانی از کثرت سجده ، در حالیکه در یک دست یک ظرف حلیم داشت و در دست دیگر دو عدد نان سنگک در راه خانه مشغول گفتگو با دوستش بود با حالتی که نشان از غلبه ظعف ناشی از تشنگی و گرسنگی بود و گاه گاهی در لابلای صحبتهایش در جواب اهالی محل که همه او را بعنوان مردی با تقوا می شناختند و در حالیکه به نشان ادب دست بر روی سینه داشتند و بدن خود را به سمت وی متمایل می کردند و به وی می گفتند «قبول باشه حاج آقا» با صدایی ضعیف و با تواضع جواب می داد «قبول حق باشه » می گفت : به حمدالله عجب ماه پر برکتی و پر از ثوابی ایست این ماه مبارک قبل از اذان را مشغول دعا و نماز بودم بعد از سحری هم دوباره نماز صبح و دعا و بعد کمی استراحت کردم و بعد دوباره مشغول خواندن قرآن شدم و بعد نماز جماعت ظهر و عصر و دوباره قرآن که در این ماه مبارک ثوابش چند برابر است و خلاصه ماه عزیزی است برای جمه کردن ثوابهای گوناگون که فرشته ها هم از شمارشش نا تواننددر حال گفتگو بودند که حاج آقا متوجه مردی شد که در کنار خیابان روی سکوی مغازه ای نشسته بود و سرش را میان دو دست گرفته بود ، حاج آقا که مرد مومنی بود نتوانست از کنار این صحنه به راحتی عبور کند پس کنار مرد نشست و از مرد پرسید :چه شده برادر چرا ناراحتی ؟ مرد بعد از چند بار طفره رفتن خلاصه به حاج آقا گفت آقا امروز برای اولین بار دخترم چون به سن تکلیف رسیده با شوق روزه گرفته به امید اینکه در وقت افطار دعا کنه خدا یه کار برای من جور کنه برم سر کار ، مادرش گفته بیام یه چیزی برای افطار بخرم ولی هیچ پولی ندارم نمی دونم چکار کنم ، حاج آقا که مرد رقیق القلب و لطیفی بود با آهستگی نان و حلی حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojganlib بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 15:20

 ابراهیمی در کتاب ( یک عاشقانه آرام )می گوید : قلب مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند ،دو یا سه روز در آن بمانند و بعد بروند ؛قلب لانه گنجشک نیست که در بهار ساخته شود و در پائیز باد آن را با خودش ببرد ؛ق حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojganlib بازدید : 75 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 12:10

خوش به حال پرنده ها كه ريشه در هيچ خاكي ندارند در باغي لانه اي اجاره مي كنند و قول ماندن به دستهاي هيچ درختي نميدهند ابرها كه هيچ پلاك ثبت شده اي در آسمان ندارند و هربار كه سراغشان را مي گيري به قاره حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojganlib بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 12:10

هنرمند، سوپر استار دهه نود هالیوود، اسطوره پرورش اندام، قهرمان مستر المپیا و فرماندار سابق کالیفرنیا، آرنولد شوارتزنگر تصویری از خود را منتشر کرده است که در زیر مجسمه مشهور برنزی خودش بر روی کیسه خواب حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojganlib بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 12:10

چه می شد اگر مثل پروانه هاکمی دست و پای دلت باز بودبه هر جا دلت خواست سر می زدیاز این خاک امکان پرواز بوداگر باخبر بودی از آسمانبه روی زمین این خبر ها نبوداگر خانه پر بود از پنجرهنیازی به این قفل و در حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojganlib بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 12:10

حوالی حوالی سی تا چهل سالگیفهمیدم هرچه زیستم اشتباه بود! حالا می‌فهممچیزی بالاتر از سلامتیچیزی بهتر از لحظه ی حالبااهمیت تر از شادیباارزش تر از تخیلو در صدر ِ همهنفسهایی که نفهمیده دَم و بازدَم می‌شدند!حالا می‌فهمماسترستشویشدلهرهترس ِآزمونترس ِنتیجهترس ِکنکوراضطراب ِسربازیترس از آیندهوحشت از عقب ماندندلهره تنهاییتردیدهای ِمستاصل کنندهنگرانی از غربتوحشت از غریبیغصه‌های ِعصر ِجمعهاول ِ مهر۱۴ فروردینبیکاریهرگز نه ماندگار بودندنه ارزش ِلحظه‌های ِ هَدَررفته‌اَم را داشتند. حالا می‌فهممیک کبد ِسالم چندبرابر ِلیسانسم ارزشمنداست.کلیه‌هایم از تمامی ِکارهایمدیسک کمرم ازمتراژ ِخانهتراکم ِاستخوانم ازغروب‌های ِجمعهروحم از تمام ِنگرانیهایمزمانم ازهمه‌ی ناشناخته‌های ِآینده‌های ِنیامده اَمشادیم ازتمام ِلحظه‌های ِعبوسمامیدم ازهمه‌ی یاس‌هایم باارزش‌تر بودند. حالا می‌فهممچقدر موهایم قیمتی بودندوچقدر یک ثانیه بیشترکنار ِفرزندم زنده بمانمارزش ِتمام ِشغلهای ِدنیا را دارد. نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۶/۳۰ساعت 23:1 توسط مژگان | حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojganlib بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 23:09

عزیز جون عزیز که پُشتی ها و قالیچه ی ایوونو جمع میکرد، نشستم رو میله ها و پرسیدم: چرا جمع میکنی عزیزجون؟گفت: مادر !پاییز داره میشه برگا میریزه رو قالیچه، تمیز کردنشون سخته، کلافم میکنه!یه نگا به موها حنابستش میندازم و یواش میگم: مامان میگه اونموقع ها تا وسطای پاییز که هوا سرد شه، بساط ایوون پهن بود.- اونموقع ها این شکلی نبود مادر ! …که پاییز میشه تنگ غروبی دلت میخواد از غصه بترکه.پاییزاش یه شکل دیگه بود. شبا میشستیم دور هم انار خورون، گل میگفتیم، گل میشنفتیم. آقا جونت که رفت، دیگه پاییز اون پاییز نشد.نگاش میکنم؛ روسریشو میگیره جلو صورتش و ریز میخنده: یادش بخیر یه بار زهرا سادات نشست انار دون کنه براش. گفت بده مادرت !… انار با عطر دستا مادرته که خوردن داره..میخندم باهاش: پس آقا جونم ازین حرفا بلد بود!لپای بی جونش گل میندازن: اون موقع مثل الان نبود مادر !… دوس داشتن ورد زبون جوونا باشه. اون موقع ها دوست داشتنو دون میکردن توو کاسه انار، گلپر میپاشیدن سرش..آقاجونت که میخورد و میخندیدپاییز نبود دیگه بهار میشد..! نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۷/۱۲ساعت 17:19 توسط مژگان | حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojganlib بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 23:09

نیایش خدایا !آدم های خوب سر راهم بگذار …حس بسیار خوبیست هنگامی که در لحظه هجوم غم یا نا امیدی یا پریشانیبی هوا کسی سر راه آدم سبز بشودکلامش،نگاهش ،حتی نوشته اشآرامش و شادی و امید بپاشد به زندگیتفقط از دست خود خدا بر می آمده که آن آدم رابرای آن لحظه خاص سر راه زندگی ما بگذارد….شاید یکی دیگر از دعاهای روزانه هم بتواند این باشد که خدایا:من را هم از واسطه های خوب کردن حال بنده هایت قرار بده… نوشته شده حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نیایش, نویسنده : mojganlib بازدید : 87 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 6:19

شهریور شهریور عاشق انار بوداما هیچ وقت حرف دلش را به انار نزدآخر انار شاهزاده ی باغ بودتاج انار کجا و شهریور کجا ؟ !انار اما فهمیده بود ، می خواست بگوید او هم عاشق شهریور است اما هر بار تا می رسید ، فرصت شهریور تمام می شدنه شهریور به انار می رسیدو نه انار می توانست شهریور را ببینددانه های دلش خون شد و ترک برداشتسال هاست انار سرخ است ...سرخ از داغی و تندی عشق و قرن هاست شهریور بوی پاییز می دهد ... حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : mojganlib بازدید : 70 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 6:19

يك راند ديگر مبارزه كن،وقتى پاهايت چنان خسته اند كه به زور راه مى روى يك راند ديگر مبارزه كن،وقتى بازو هايت چنان خسته اند كه قدرت گارد گرفتن ندارى ،يك راند ديگر مبارزه كن.وقتى كه خون از دماغت جارى است و چشمانت سياهى مى رود و چنان خسته اى كه آرزومى كنى حريف مشتى به چانه ات بزند و كار را تمام كند يك ر حیاط خانه پدری...ادامه مطلب
ما را در سایت حیاط خانه پدری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mojganlib بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 17:19